نوشته : دوکتور محمد سعید «
سعید افغانی »
تاریخ نشر : ۲۶ ـ ۹ ــ ۲۰۱۰
میلادی
طبیب بگو مرض من چه و چاره ام چیست ؟
«
قسمت ششم »
طبیب : خیلی مسرورم که با مریضی سروکار شدم که در
راه تشخیص دردها و آرامی اجتماعی
معاونیت میکند
مسرورم که شما فطرتآ پاک و بی الایش میباشید
و آرزوی خدمت و جذبه عشق قلبی را به
وطن
عزیز خویش دارد .
آن چه شما در تحلیل آخیر خود وانمود کردید ، توجه عمیق من را جلب و جذب نمود . بنآ بشما تحت عنوان « فلسفه حیات و راز زندگی » یک سلسله حقایق، واقعیات و اندرزها را تقدیم میدارم ، امید است شما و
هموطنان عزیز ، از آن مستفید شوند .
فلسفه حیات و راز زندگی : نمیدانم تحلیل درست زندگی را چطور باید کرد ؟ زیرا؛ انانیکه به یک نوع زندگی عادت گرفته اند و یا بفکر
خویش وسیله منفعت را طور دیگر فکر میکنند ، تحلیلات
درست و مثبت زندگی را اهتمام ندارند !!!
روزی من
به یکی از دانشمندان شرق مواجه شدم ، او به من
خیلی لطف نمود تا حدیکه
نگاه های صمیمانه او به قلبم اثر وارد میکرد .
خیال کردم او از دیدنم مسرور گردیده و میخواهد با هم صحبت صمیمانه نمایم و در ماحول معضلات حیات تبادل افکار را بعمل آریم .
در این اثنا ، من از خیال بطرف فکر حرکت نمودم و
با خود
گفتم : علت این رویه نیک او
چه خواهد بود ؟ آیا ؛ او این
رویه را به منفعت من استخدام مینماید و یا خاص منافع خویش را
در نظر گرفته و یا آرزومند تآمین منافع مشترک است !!
با خود گفتم : سراغ این حقایق را باید با خود داشته باشم و فلسفه زندگی ایجاب میکند
که اوضاع و حرکات را باید با اسباب و عوامل آن را تجسس نمایم .
من به دانشمند شرقی متوجه شدم ، تا به فهمم که او چه دارد ؟ او در ضمن صحبت و به لهجه
دوستانه و رموز ، از ناملایمات شکایت داشت و
از اوضاع و جریانات عمومی راضی نبود
.
من با او گفتم : شاید در تلقینات دانشمندان اجتماعی نقصی باشد ؟
او گفت :
پس چاره چیست ؟
من
گفتم : تجسس چاره ، وظیفه دانشمندان است
و دانشمندان باید نگویند: چار و ناچار باید زیست ! بلکه باید اسباب و عوامل نا چاری را درک کرده ، مجادله
عاقلانه را به آن نمایند .
او گفت : چه کنم که دست و پایم بسته است !
من گفتم : نقص از شما است
که دیگران را فرصت استفاده نمودن ناجایز داده
اید !! و حالا هم باید مآیوس نباشید . زیرا ؛ عقل
، استدلال و منطق میتواند همه قیود بی مورد را از بین بر
دارد مگر؛ بشرط اینکه عزم و اراده خلل ناپذیر ، با خود داشته باشیم .
به او گفتم : زندگی را باید یک حرکت دایم و مستمر تصور کرده و در این سلسله مجادله با همه نا ملایمات ، وظیفه مقدس انسان
است .
مباحثات من و او بطول آنجامید و از روزهای به ماه ها آدامه
یافت ، تا حدیکه توانستم او را
از مرموزیت بصراحت لهجه وادار سازم .
واقعآ او شخصیت خیلی شریف
، صادق و معقولی بــود
و ساحه ذهــن او وسیع بنظرم آمــد ؛ تعصبات بی مورد نداشت و نه میخواست از راه
های ناجایز خود را به اهداف خود برساند .
او نمیتوانست لیاقت خود را « بخورد » هم حساب کند . مگر ؛ بالعکس چنین بنظر
میرسید که لیاقت خود را « بخروار» حساب میکرد .
روزی من با او گفتم : کاشکی قدرت میداشتی !
اوگفت: میخواهی بار گرنگ را بدوشم کنی !
من گفتم
:
شما اگر بار گرنگ را بدوش نمیکنید ، پس امید از که خواهد برد ؛ که این
بار گرنگ را به هدف رساند .
گفت : هنوز
هم هدف نا معلوم است ، و هیچ کس نمیتواند
طوری شاید و باید چیزی کرده بتواند . گفتمش : پس چاره چیست ؟
او گفت : اگر
نعمت نمیکردی ، میگفتم چار و ناچار
باید زیست ؟ مگر ؛ از جهت اینکه
اعلاج مینماید ، میگویم : تا وقتیکه تشخیص
درست بعمل نه اید ، علاج
ممکن نیست ! اگر تشخیص صحیح هم شود ، و وسایل معالجه موجود نباشد
؛ باز هم امکان ندارد
که از حملات این امراض تباه کن ،
نجات یابیم .
او گفت : تشخیص
و شناختن کار عادی نیست و نه از هرکس این
امر را توقع داشته باشید ! واقعآ ما به
تشخیص و شناختن رشد ضرورت
داریم
و این همه بی نظمی ها ، زاده ضعف تشخیص و شناختن ما است .
او گفت : مریض شکایت داشت و
دارد و مرض روبه جنون آنجامیده
است !! مگر؛ اولیا
او بی اعتنایی کرده و میکنند .
اوگفت : من در مراحل اول مرض مریضی ؛ نهایت
نالش نمودم که
این مرض تباه کن را باید
چاره اساسی کرده شود .
مگر ؛ اطباء و مریضان هر دو به نالش من
اعتنایی نه کردند ، پس چاره
بدون اینکه بگویم : چار و نا چار باید زیست ، موجود نبود .
من گفتم : شما هنوز هم به فلسفه های ضعیف عمل میکنید ! ورنه چطور شده میتواند
که مآیوسی را بخود رخ دهیم . من یعقین دارم
که عزم متین ، اراده خلل ناپذیر، معقولیت ، جدیت و فعالیت دقیق میتواند همه مشکلات
را جواب مثبت دهد .
باید گفت : ضعف نه تنها از آنهای است که چیزی کرده نتواسنته اند ، بلکه آنها
هم ضعیف اند که با وجود
شکایتها چاره اساسی کرده نمیتوانند !!
یکی از حاضرین صحبت گفت : قدرت
نداریم !
من گفتم
: قدرت گفتن
دارید .
او گفت : در گفتن ها ، تآثیری نمیبینم .
من گفتم : به موافق سویه
بگوید .
او گفت : سویه
مردم تقاضا میکند که چیزی
نگویم .
من گفتم : همه را این طور خیال نکنید .
او گفت : البته من سراغی
ندارم .
من گفتم
: قدرت گفتن
دارید .
با این همه مآیؤسی ها ، شما نباید مایؤسی باشد و تا میتوانید بکوشید
و تا آخر رمق حیات بتپید ! باورکنید که مسؤولیت شما نسبت به آنانیکه شما از آنها شکایت دارید اضافه تر است ، زیرا شما میدانید که آنها از دانش
بهره یی وافی ندارند .
اوگفت :
گفتنی های شما در اعماق قلبم تاثیری وارد کرده و بشما وعده میدهم که بعد از این از تصمیم سکوت
منصرف میگردم ، مگر؛
نه آنقدریکه بار دوم وادار سکوتم سازد .
در این فرصت از او پرسیدم که راز
زندگی در
چیست ؟
او گفت : اگر من
راز زندگی را میدانستم طوری نمیبودم که
مشاهده مینماید.
من
گفتم : نه خیر !
اگر شما که با این مرتبه تبحرعلم ، فضل و تجربه رسیده اید ،
راز زندگی را نه فهمید ، امید فهمیدن از که خواهد بود ؟
او گفت : میترسم راز زندگی
را طوری تعبیر نه کرده باشم که تنها درد های شخصی خویش را
مدنظر گرفته و بدین وسیله مردم را
برای خود استعمال کنم . زیرا اکثر مردم
در تعبیرات خویش خود را در نظر دارند ، حتی در تحلیل علوم ، فلسفه و اجتماعیات از آن
ادبیاتی کار میبرند که به نفع شخصی آنها تمام
میشود .
اوگفت : راز
زندگی حیوانات تنها در خوردن ونوشیدن است ، اما ؛ انسان
که از مرتبه حیوانات ارتقا نموده علاوه
از خورد و نوش به اهداف معنوی هم متوجه دیده میشود .
ولی با این
هم متآسفانه اکثر انسانها از
جهت فشار مادی نمیتوانند
طوری شاید و باید
با اهداف مقدس معنوی توصل نمایند .
تنها آنانیکه از جهت فشار های مادی
خود را از دست نمیدهند تا حدی توانسته اند که سیر
حرکت زندگی خویش را تعین کنند ، شکی
نیست که فشار های مادی
انسان را وادار میسازد که
تا به تسکین اغراض مادی ولو به
هر قسمیکه باشد ، بپردازد .
مگر؛ اشخاص با عزم و اداره مرعات
حقوق خود و دیگران را نموده ، گاهی هم از آن راه ها استفاده مینماید
که به ضرر دیگران انجامد .
شکی نیست که در وقت ضرورت جایز است تا انسان با اندازه کفاف و
رمق از ناجایز هم استفاده کند ! مگر ؛
اصحاب عزم و غزیمت نمیتوانند که از
حدود تجاوز کنند .
پس ؛ بدین لحاظ
اگر چه دشوار هم باشد ؛ مردمان با عزم ، از عزم و اداره حقه خویش منصرف
نمی شوند و از جانب هم ملتفت باید بود که مردمان پخته ، در ترتیب راه های توصل به
اهداف عالی از حرکت کجدار و عریض کار را اخذ مینمایند و در لابلای خم و
پیچ با این هــدف مقدس ؛ ایمان و عقیده دارند که باید
، از حق و حقانیت استفاده شود .
او گفت : بمنظور رسیدن به اهداف تفکر مقدس
اجتماعی ، باید انسان همیشه از روش ، میتود و وسایلی ذیل استفاده نماید :
ــ
تفکر ، تعقل ، دقت و سنجش .
ــ
مشوره ، مفاهمه و تبادل افکار .
ــ عزم ، اراده ، مقاومت و متانت .
ــ مراعات اوضاع از لحاظ شرایط و ایجابات .
ــ حرکت همه جانبه و بی جانبه .
علاوتآ برای رسیدن با این اهداف مقدس ؛ لازم
و ضروری است تا مطالعه کسب تاریخی ، اجتماعی ، حیاتی ، سیاسی و مدنی داشته و
در حرکات و اعمال خویش از اوضاع داخلی و خارجی غافل نباشیم ... .
« پایان قسمت
ششم »
دوکتور محمد سعید « سعید افغانی »
اول حمل سال
۱۳۵۱ هجری شمسی ـ کابل
|